سلسله مباحث تفسیری دوره آموزشی تخصصی تفسیر موضوعی قرآن کریم

سلسله مباحث تفسیری قرآن كريم (3)تفسیر موضوعی قرآن کریم:امّت اسلام در عمل به ظواهر قرآن چهار دسته اند

استاد محمّد رضا شايق

جلسه سوّم ـ دوره اوّل


واحد تفسير دفتر فرهنگي هيئت انصار ولايت دارالعباده يزد

بسمه تعالي

 
خلاصه مباحث گذشته:

آيات قرآن به يك اعتبار به محكم و متشابه تقسيم مي شود .محكم،آياتي هستندكه در دلالت  بر معنا، قصوري ندارند .متشابه آياتي هستند كه وجه هاي مختلفي دارند و مي توانند به صورت هاي مختلف معنا شوند. بعد گفتيم محكم يا نصّ است يا ظاهر است يا اظهر و براي هر كدام مثال زديم، ظاهر  مثل عام ومطلق ،اظهرمثل خاص و مقيّد، متشابه را به دو نوع كلّي تقسيم كرديم :آيات متشابه كه ظاهرشان با بداهت عقلي متفاوت است مثل آياتي كه براي خدا، دست و پا واعضاء ومكان و اينها مشخص مي كنند . ما به ظاهر اينها كار نداريم و آيات را بر مبناي عقل و بر مبناي روايات تفسير  مي كنيم.آيات ديگر آياتي هستند ،كه ظاهرشان هم با بداهت عقلي هيچ مخالفتي ندارد . روش علاّمه در مورد اين آيات اين است كه تا آنجايي كه راه دارد از ظاهر اين آيات بيرون نرود .تفسير را از مجراي ظاهر آيات ادامه دهد و از راه ظاهر وارد بر تفسير شود.

 
امّت اسلام در عمل به ظواهر قرآن چهار دسته اند

امّت اسلام در عمل به ظواهر قرآن چهار دسته اند: 1-عده اي مي گويند ظواهر قرآن اصلاً هيچ كدام حجت نيست چون امام معصوم غائب است و ما بايداز امام بشنويم 2-عده اي مي گويند تمامش حجت است حتي آن آياتي كه به ظاهر با بداهت عقلي مخالفت دارند مثل وهّابي ها و افراطيون اهل سنت 3-عده اي كه مي گويند :فقط آن ظواهري كه منافات با بداهت عقلي دارند حجت نيست بقيه ظواهر حجت است مثل علامه طباطبايي 4-عده اي ديگر كه مضاف بر ظواهري كه منافات با بداهت عقلي دارند ،يك تعداد ديگر از ظواهري كه دور از عقلند،آنها را هم دستكاري مي كنند مثل بسیاری از مفسرين خودمان .

 
تعریف ناسخ و منسوخ:
يك دسته ديگر از آيات عبارتند از :ناسخ و منسوخ .

نسخ در لغت به معناي زائل كردن ،برداشتن .اين معناي لغوي نسخ است .در اصطلاح به اين معنا است كه نسخ يعني جايگزين شدن آيه اي از آيات قرآن به جاي آيه اي ديگراز سوي خداوند بدین  معنا که قبلاًً يك آيه اي نازل شده ،بعد آيات ديگري آمده است آن آيه را برداشته ،خودش جاي آن آيه نشسته است .

نکته: درتعداد آيات ناسخ و منسوخ اختلاف است  بحث مهمي در تفسير است ، شما زياد برخورد مي كنيد در تفسير با نظرات بعضي از مفسران .دانستن اجمال و لُب مباحث به شما در تدبر در قرآن خيلي كمك مي كند.

 

در مورد كميّت نسخ سه گروه وجود دارند :

1-افراطيون :كساني هستند كه معتقند در قرآن صدها آيه نسخ شده است ،بعضي از آنها شمرده اند ،مثلاً گفته اند: 270 ،280 آيه   نسخ شده است .دليل اينكه به چنين نظري قائل شده اند اين است كه آيات زيادي را در قرآن پيدا كرده اند كه به ظاهر با همديگر تعارض دارندیعنی ديده اند حكمي كه در اين آيه است با حكمي كه در اين آيه است با هم جور نمي آيد نتوانسته اند اين تعارض را حل كنند فكر كرده انداين ناسخ و آن منسوخ است.به عنوان مثال ،يك آيه مي فرمايد :«وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً»[1] با مردم با ادب حرف بزنيد ،خوب حرف بزنيد ،با نيكويي حرف بزنيد.یکی از مصادیق نیکو حرف زدن اين است كه کلام غلظت و تندي و خشونت نداشته باشد .اگر كسي تندي بكند نمي گوييم او خوب حرف زده،مي گوييم تند و خشن حرف زده است .امّا چند سال بعد از نزول اين آيات ،حدود 6 سال،7سال آياتي  نازل شده است كه دستور غلظت مي دهد ،دستور تندي به كفار ميدهد مثلاً مي فرمايد:«يَا اَيُّها النَّبيُّ جاهِد الكفارَ و المُنافِقينَ وَاغلُظ عَلَيهم وَ مَاوَاهُم جَهَنَّمُ وَ بِئسَ المَصيرُ »[2]اي پيامبر با كفار و منافقين جهاد كن و بر آنها خشن باش، بر كفار  و منافقين نرم نباش آنهايي كه عمداً و جحداً  حق را زير پا مي گذارند و انكار مي كنند تو با آنها نرمش نكن. افراطیون گمان می کنند که اين آيات با هم تعارض دارند چون آن آيات ميگو يد خوش برخورد باش و اين آيات مي گويد نه ،تند باش و براي خودشان حساب كرده اند که آن حكم منسوخ شده و اين حكم جايگزينش شده است .در حاليكه اين طور نيست بعد گفته اند كه اين آيه «سيف»يعني آياتي كه دستور جهاد صادر كرده است «یَا اَیُّهَا الَذینَ امَنوا قاتَلوُا الَّذينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفارِ ...»[3] با كساني كه با دين خدا مي جنگند و دشمني دارند مبارزه و جهاد كنيد .اين آيات 70،60آيه را نسخ كرده است چون به خيال اين دسته 70،60 آيه در قرآن داريم  که دستور ملاطفت ،نرمش مي دهد .اين آيه دستور تندي و اعمال قدرت داده است بنابر اين آن آيات توسط اين آيه نفي شده است در حاليكه اين طوري نيست .آن كسي كه آشنایی مختصری با مسائل قرآني و احكام فقهي دارد مي داند كه اين تعارض نيست ،چند راه حل دارد يكي از راه حل هايش اين است كه آن آيات كه دستور «قُولُوا لِلناسِ حُسناً»[4]را داده يك دستور عمومي و عام است .اين آيه كه مي گويد غلظت كنيد خاص است و خاص و عام تعارض ندارند مثل اينكه بگوييم علما را گرامي بدار، بعد بگويیم فاسقان را گرامي ندار، این با هم تعارض ندارد. شما علماي فاسق را اخراج مي كنيد از موضع اكرام .آن جا گفته است با مردم خوب حرف بزن ،اينجا گفته با كفار معاند تندي كن ،همه مردم كه كفار نيستند، شما يك مقدارشان را كه اين كفار معاند مي شوند را تخصيص مي زنيد .عام و خاص چه بود ؟ما يك حكم عمومي صادر مي كنيم بعد از حكم عمومي مقداري از افراد را، از دايره حكم خارج مي كنيم .اينكه تضاد و تعارض نيست ،وانگهي همان كفار هم اگر با ما سر جنگ نداشته باشند ،اگر با ما برخورد خوب بكنند ،همانطوري كه در سوره ممتحنه مي فرمايد :چه اشكال دارد كه ما با آنها خوب برخورد كنيم «لا يَنهَكُم الله عن الذينَ لَم يُقاتِلوكم في الدّينِ وَ لَم يُخرِجوكُم مِن ديارِكُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَيهِم اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطين»[5] خدا نهي نمي كند شما را كه نيكي و عدالت و احسان بكنيد با كفاري كه با شما سر جنگ ندارند ،قصد اين ندارند كه شما را از سرزمينتان بيرون كنند .اشكال ندارد پس « قُولوا لِلناسِ حُسنا»[6] سر جايش هست .آن حكم قتال استثناء و تخصيص عام است ، افراطی حكم عام را ديده  و بعد حكم خاص را ديده، فكر كرده اين حكم عام خلاف آن حكم خاص است، متعارض است وگفته :آن عام منسوخ و اين خاص ناسخ است ،نه! اينطور نيست اتفاقاًيكي از مواردي كه خيلي از بزرگان تفسير اشتباه كرده اند قاطي كردن نسخ با تخصيص بوده است ،دقت داشته باشيد ،اين گروه افراطي اند علّت آن هم اين است كه نتوانسته اند مشكل را حل كنند و فكر كرده اند نسخ است در حاليكه نسخي در كار نبوده است .

2- تفريطي ،كندرو: گفته اند اصلاًدر قرآن نسخي وجود ندارد .اخيراًيكي از محققان معاصر مصري كتابي نوشته است .وي معتقد است كه اصلاً نسخي در قرآن وجود ندارد ما دراین رابطه  روايات بسياري داريم .حال اگر از ظاهر آيات نسخ هم چشم بپوشيم آياتي كه مي گويد «ما نَنسَخ مِن آيه»[7]اينها را توجيهش مي كنند مي گويند: مراد از اين آيه ،آيه قرآن كه نيست آيات ديگر خدا هم آيات خدا هستند ،آنها را دارد مي گويد ،قرآن را كه نمي گويد ،اينها را توجيه مي كنند .«وَ اِذا بَدَّلنا آيهً مَكانَ آيهٍ وَ الله اَعلمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا اِنَّما اَنتَ مُفتَرِ»[8]

وقتي ما آيه اي را بگذاريم جاي آيه اي و خدا بهتر مي داند كه چه كاري را انجام ميدهد .به تو اي پيغمبر تهمت مي زنند كه افتراء مي بندي.اين را هم محققان گفته اند :دلالت بر نسخ قرآن دارد .اين را هم آقايان جواب داده اند گفته اند :نه!تبديل آيه يعني اين آيه را بردار بگذار اينجا ،آن آيه را بگذار آنجا،كما اينكه پيغمبراين كار را مي كردند .فرمود:آيه «وَ اتَقوا يوماً تُرجَعونَ فيهِ اِلي الله »[9]كه نازل شد يك آيه مانده بود به آخر قرآن ،بعد از آن ،آيه ولايت نازل شدآيه «اَليَوم اَكمَلتُ لَكُم ...»[10]آيه «اِكمال».  حضرت به اصحاب گفتند :بگذاريد بين آيه «دِين» و «ربا».  مي گويند تبديل،مراد اين است ،نسخ كه نيست . مي گويم شما آيات نسخ را توجيه مي كنيد ،روايات را چه كارش مي كنيد ما دهها روايت دلالت بر وقوع نسخ در قرآن داريم. شما مي گوييد:نسخ در قرآن واقع نشده است !از اميرالمؤمنين(ع)داريم، از ساير ائمه داريم، چرا مي گوييد ناسخ و منسوخ نداريم .من تعجب كردم وقتي كه ديدم علامه طباطبايي(رض) در يكي از مباحث شان در سوره حجر ،ايشان هم نسخ را انكار كرده اند جالب اين است كه ايشان از  معتقدان پرو پاقرص  نسخ هستند ،ولي يك جا استدلالي عجيب كرده اند .مي فرمايند :نسخ يعني ابطال ،يعني باطل كردن يك چيز ،و چون باطل در قرآن راهي ندارد پس نسخ هم در قرآن راهي ندارد ولي عجيب است كه همه جا قائل به نسخ اند و معتقد به وقوع نسخ اند ،توجيهي پيدا نكردم كه منظور ايشان چيست؟و البته مي دانيد كه نسخ ابطال نيست به خاطر اينكه نسخ فقط حكم آن منسوخ ميشود ،تلاوت و ثواب آن نسخ نمي شود پس ابطال نشده است ، مثلاًامام رضا(ع)در آيه ايثار در سوره حشر مي فرمايد :اين منسوخ است «وَ لا اَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصاصهٌ»[11]جريان از اين قرار است كه عده اي از مهاجرين به مدينه آمدند ،انصار ديدند اگر بخواهند فقط به فكر زن و بچه خود باشند اين بيچاره ها از گرسنگي تلف مي شوند ،اسلام هم روي زمين مي ماند ،اگر بخواهند تقسيم كنند گفته اند يك شهر آباد بهتر از صد شهر خراب است و هيچ كدام از ايشان سير نمي شود .به هر حال بعضي ها از دهان زن و بچه خود گرفتند گفتند شما بفرماييد ،خانه خود را نصف كردند ،زندگي و زمين هاي كشاورزيشان را تقسيم كردند ،خودشان را در عسر و رنج و فقر قرار دادند ولي نگذاشتند مهاجرين روي زمين بخوابند ،آيا در زمان عادي اين كار جايز است ؟ مثلاً كسي بگويد :من فقط مي توانم يك خانواده را تامين كنم ،يا خانواده خودم ،يا خانواده همسايه .آيا حق دارد كه خانواده خودش را به خاطر ديگران  در عسر و حرج شديد قرار بدهد ؟شرعاً نمي تواند .اول،واجب النفقه،والدين، بعد همسرو اولاد،بعد اقربي و خويشان و بعد از آن يتيمان هستند .ترتيبي كه آيه معين كرده است اين است «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَيرٍ فَلِلوالِدَينِ وَ الاَقرَبينَ وَ اليَتامیا»[12]ترتيب آن اين است امّا اين ترتيب به خاطر ضرورت زمان عكس شده است ،بيگانه اي از شهر ديگري به اينجا آمده است ولي چون براي اسلام زحمت مي كشد و اسلام به او نياز دارد ،فعلاً شرايط اقتضاء ميكند من اين ترتيب را هم بزنم ،بعد كه شرايط عادي شد ،اينبار آيه نازل شد كه ،نه!،حال ترتيب اين است .امام(ع) مي فرمايند :آيه ايثار نسخ شده است .مگر اصل ايثار نسخ شده است ،اين حكم نسخ شده ،يعني شما در دادن نفقه ديگر به آن حكم نمي توانيد عمل كنيد،ولي ايثار سر جايش است من معتقدم كه آيات ناسخ هم همه ابعاد آيات را نسخ نمي كند ،يك بعد را نسخ مي كند ساير ابعاد سر جايش هست از جمله :بركت خواندن و ثواب قرائت آن .چون از موارد تقريباً اتفاقي اين است كه منسوخ، خواندنش در قرآن ثواب دارد ،همان ثوابي كه براي ساير آيات هست پس اينكه بگوييم آيات نسخ به معناي بطلان است ظاهراً درست نيست .مضاف به اينكه خود حضرت علامه اين حرف را در جاي ديگر نزده اند كه ،قائل به نسخ اند ،من نفهميدم منظورشان از اين فرمايش چيست؟آيا ميخواهند نسخ را انكار كنند ؟كه جاي ديگر نظرشان اين نيست،در جاهاي ديگر نظر به وقوع نسخ داده اند .يا غرض ديگري دارند يا اينكه احياناًٌ ما تجربه كرده ايم بعضي از ترجمه هاي «الميزان»با متن اصلي خيلي تفاوت دارد، ممكن است شما برخورد بكنيد يك وقت ببينيدكه من ديده ام .

3-معتدلون :گروهي هستند كه در يك حد نيستند .مثلاً آيت الله خويي معتقدند يك  آيه درقرآن بيشتر نسخ نشده است ،آن هم در سوره مجادله و آيه «نجوا» كه پنج آيه در مورد نجوا است بعد مي فرمايد :«يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنوا اذا ناجَيتُمُ الرَّسولَ...»[13]اگر خواستيد  درگوشي با پيامبر صحبت كنيد اول بايد صدقه بدهيد،چون هركسي مي رسيد مي خواست اظهار شخصيت كند ،سر در گوش پيامبر(ص)مي گذاشت يعني ما هم كسي هستيم ،داريم راز مي گوييم ،آيه آمد اين هزينه دارد ،اول به يك فقير صدقه مي دهيد .وقتي ديدند كه پول در كار آمد ،درگوشي صحبت كردنها هم كم شد .گفته بود :اگر نماز اول ماه بخواني و بعد از آن صدقه بدهي تا آخر ماه از بلا در امان هستيد،گفته بود :نمي شود به جاي صدقه هم دو ركعت نماز خواند .بعد آيه نازل شد«أَ اَشفَقتُم اَن تُقَدِموا بَينَ يَدي نَجواكُم صَدَقاتٍ»[14]ترسيديد صدقه بدهيد اين حكم برداشته شد !مرحوم آيت الله «خويي» مي گويند :فقط در قرآن همين آيه منسوخ داريم .آيت الله معرفت مي گفتند :كه من يك  وقتي با آقاي خويي ساعتها بحث كردم ايشان معتقدند كه :8 آيه در قرآن نسخ شده است .آيت الله معرفت در كتاب ارزشمند «التمهيد في علوم القرآن »نقل مي كند كه من كم كم دارم به اين نتيجه ميرسم كه حرف آيت الله «خويي»درست بوده و حق با ايشان است .بر  طبق روايات آيات متنابهي ،بين 10 تا 20 آيه ناسخ و منسوخ در قرآن داريم .به هر حال شما بايد ناسخ و منسوخ را بدانيد .آيات ناسخ در قرآن هست ،منسوخ هم حذف نشده تلاوت و ثواب تلاوت آن  و ساير بركات و وجوهات آيه سر جايش هست .

مُجمل و مبيّن :

مجمل يعني فاقد ظاهر،آيات مجمل آياتي هستند كه ظاهر ندارند يعني نمي توان گفت ظاهرش به اين گواهي مي دهد اما  آيه متشابه ،آيه ايست كه داراي ظاهر است ،اما چند ظاهر دارد بعضي از ظواهر قويتر و بعضي ضعيف ترند اما آيه محكم اصلاًظاهري ندارد كه بگويي ظاهرش بر اين گواهي مي دهد يا بر آن گواهي مي دهد مثلاًبين اين دو آيه چه فرقي مي بينيد ،دقت كنيد ،مي فرمايد كه:«مِنهُ آياتٌ محكماتٌ هُنَّ اُمُّ الكِتابِ و اُخَرُ مُتَشابهاتٌ ...»[15] مي شود دو جور اين آيه را ترجمه كرد :1-كسي تاويل آيات محكمات و متشابهات را نمي داند جز خدا و راسخين در علم .كدام راسخين در علم «يَقولونَ آمَنّا ...»[16]آنهايي كه مي گويند ما به آن ايمان داريم 2-«وَما يَعلَمُ تَاويلَه الَّا الله »[17]تاويل اين آيات را كسي نميداند جز خدا « وَ الراسِخونَ فِي العلمِ يَقولونَ امَنّا به »[18] راسخين در علم مي گويند با اينكه نمي دانيم،به آن ايمان داريم .هر دو هم ظاهر و هم مساوي است اگر چه علامه از اين دو ظاهر ،دومي را انتخاب كردند ولي بين علما اختلاف است .شما نمي توانيد بگوييد كه اين آيه ظاهر ندارد؛ ظاهر دارد ،دو تا هم دارد ،یک ظاهر آن اين است كه ،تاويل اين آيه را خدا و راسخون در علم مي دانند ،يك معنا هم اينكه تاويل آيا ت متشابه را فقط خدا مي داند ،راسخان علم هم ميگويند :اگر چه نمي دانيم ولي ايمان داريم .اين دو تا ظاهر است پس اين آيه متشابه است .تشابه، به همين دليل گفته اند. در اين آيه دقت كنيد اين آيه مجمل است «اَلسارِقُ وَ السارِقَهُ فَاقطَعوا اَيديَهُما »[19]مرد و زن سارق ،دست هايشان را ببريد،كجاي دستشان را؟از آيه كجاي دست فهميده ميشود ،از نوك انگشت ،اصول اصابه، مچ،كتف ،آرنج يا از وسط ساق گفته ؟ مي توانيد بگوييد :ظاهراً مراد از دست ،اصول اصابه است ؟تا كتف را همه اش مي گويند دست .به اين نوع آيات «مجمل» مي گويند يعني فاقد ظاهرند .اما در مقابل ،آيات مبيّن ،آياتي هستند كه ظاهر دارند و رو شن هستند  و اجمال ندارند .اجمال در كلام هم ،در همه ادبيات هاي دنيا هست .در فارسي ،ما خيلي اشعار دو پهلو داريم .شنيده ايد مي گويند فلاني دو پهلو حرف مي زند .گفته بودند كه «من افضل اصحاب النبي؟»افضل اصحاب پيامبر كيست؟گفته بود «من بنته و في بيته»آن كسي كه دخترش در خانه اش است .اهل سنت گفتند :منظورش ابوبكر است چون دختر ابوبكر در خانه پيامبر است .شيعه ها گفته اند :منظور علي(ع) است ،چون دختر پيامبر در خانه علي(ع)است يا عقيل مي گويد كه :«امرني معاويه ان اَسبّ علي »معاويه به عقيل گفت :عقيل برو بالا ي منبر (وقتي كه بعد از آن جريان زياده خواهي كه حضرت به آن توجه نكردند ،پناهنده شده بودبه معاويه)لعن «نعوذ بالله »علي(ع)را بگو .اين هم اوقاتش تلخ شد و و فوراً بالاي منبر رفت .معاويه هم نشسته بود، خطاب كرد به جمع گفت :«امرني معاويه ان اسب علي »منتهي حالتش نشان ميداد كدام طرف منظورش است ولي كلام را دو پهلو گفت .گفت :امرني معاويه ان اسب علي ،فلعنوه » معاويه مرا امر كرده كه علي(ع) را لعنت كنم پس اي مردم لعنتش كنيد .منتها از حال و چهره اش معلوم بود كه از اين حرف ناراحت شده است ،دارد معاويه را لعنت مي كند منتهي كلام دو پهلو بود كه كسي نتواند بگويد تو چه كسي را لعن كردي؟

يكي از شيوخ گاهي وقت ها از بنگ(ماده مخدر قديمي)استفاده مي كرد روزي چند جوان رفتند در خانه اش،گفتند كه حاج آقا حكم بنگ چيست ؟قرار گذاشتند اگر گفت حرام است ،به او  بدوبيراه  مي گوييم ،اگر گفت حلال است و مانعي ندارد مي گوييم ،مي رويم از جانب تو اين فتوا را به همه مي گوييم ،بالاخره او را درتنگنا ميگذاريم ،آن هم فهميد و متوجه قصد آنها شد ،تا گفتند حكم بنگ چيست؟گفت :«يجب كفّ عنه». اين دو پهلو است اگر «كفّ»را مصدر معنا كنيم  منع از آن واجب است،اگر كف را اسم معنا كنيم، مي شود كفي از آن واجب است ،هر چه فكر كردند ،ديدند بالاخره  نمي توانند حريف او شوند.به اين كلام، مجمل مي گويند.

چرا قرآن دو پهلو حرف زده است ؟«كتاب الله»كتاب هدايت ،بايد مجمل نازل شود البته آيات ديگري داريم كه فوري مي فهميم اجمال آنها ابتدايي است مثلاًمي گويد :«اُحِلّت لَكُم بَهيمَهُ الاَنعامِ »[20]بهيمه الانعام براي شما حلال شد .حلال چي ؟نگه داشتنشان ،سوار شدنشان ،بار كشيدن از آنها حلال است .براي شما كشتن ،خوردن گوشت آنها ،چه چيز  حلال است؟شما در ابتدا به قرين آيات ديگر مي فهميد كه مراد  خوردن گوشت مثلا ًگوسفند ،گاو و شتر و اينها است .اين اجمال، يك اجمال بدوي است ولي بعضي از اجمالات قرآن مثل آيه مجازات[21] سرقت اصلاًقابل حل نيست .در مجلسي كه امام جواد(ع) نشسته ،علما و بزرگان اهل سنت و دربار هم بودند ،معتصم خليفه عباسي هم بود دزدي آمد گفت :اي معتصم ،خليفه مسلمين ،من دزدي كردم مرا پاكم كن ،اعتراف كرد به دزدي ،خليفه گفت حالا بايد چه كار كرد ؟آقايان علما ،فتوا صادر كنيد .يكي گفت :از مچ دستش قطع كنيد ،ديگري گفت :از چهارانگشت ،هر يك با آيه اي دليل آوردند ،سومي گفت :هر دو اشتباه مي كنيد ،از آرنج قطع كنيد چون آيه «وضو»كلمه يد  را به كار برده است «ايديَكُم اِلَي المَرافِقِ»[22] مراد تا آرنج است ،پس تا آرنج او را قطع كنيد .ابي داود (يكي از رؤساي اهل سنت كه پيروان او ،پيروان داود اند )آن هم جايي مثلا مچ يا مرفق را نظر داده بود .معتصم از امام پیرامون این مسئله نظر خواست،امام فرمودند:آقايان علما حرف هايشان را زدند پس به آن عمل كنيد .خليفه گفت :مي بينيد ،يك حرف واحد نزدند .امام جواد(ع) فرمودند:بايد چهار انگشت اين  دزد قطع شود .خليفه گفت :چرا؟فرمودند :به خاطر اينكه خداوند مي فرمايد :«اَنّ مساجد لله»ما فكر مي كنيم مساجد آن جايي است كه نماز مي خوانند .اتفاقا هفت موضعي كه در سجده هم بر زمين مي گذارند به آن مي گويند «مسجَد»كه جمع آن مي شود مساجد .يعني اين هفت موضع مال خداست ،خوب،اگر شما كف دستش را قطع كنيد چگونه نماز بخواند ،اينها حق خداست ،آنها را نمي شود قطع كرد ،صداي تكبير مجلس را گرفت فوراً خليفه گفت :حكم همين است همين كار را بكنيد ،ابي داود فوراً از آن جا بيرون رفت  .در كوچه مي رفت در حاليكه رنگش سياه شده بود ،يك نفر گفت :تو را چه شده ؟گفت :اي كاش بيست سال پيش مرده بودم ،اينطوري  جلوي« ابي جعفر»سبك نشده و آبروي من نرفته بود .

اگر آيات مجمل در قرآن نبود چه كسي مي فهميد چه نيازي به اهل بيت(ع) است .اگر قرآن را بدون اهل بيت بخواهيم تفسير كنيم قطعاً به قرآن نخواهيم رسيد . چه زيبا فرمودند علامه «جوادي آملي »كه اگر عترت پيامبر را از قرآن جدا كنيم قرآني در كار نيست .


پی نوشت
[1] 83 بقره
[2] 72 توبه
[3]  123 توبه
[4]  83 بقره
[5] 8 ممتحنه
[6]  83 بقره
[7]  106 بقره
[8]  101 نحل
[9]  281 بقره
[10]  3 مائده
[11]  9 حشر
[12]  215 بقره
[13]  12 مجادله
[14]  13 مجادله
[15]  7 آل عمران
[16]  7 آل عمران
[17]  7 آل عمران
[18]  7 آل عمران
[19]  38 مائده
[20]  1 مائده
[21]  38 مائده
[22]  6 مائده

دریافت فابل بحث فوق:

واحد تفسير دفتر فرهنگي
هيئت انصار ولايت دارالعباده يزد


شماره جلسه

فایل Word

فایل PDF

جلسه سوم

 

 

 

 







یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا